هیچ فرنچایزی در بازیهای ویدیویی کامل و بینقص نیست. چنین چیزی در واقع غیر ممکن است. حتی بزرگترین سری بازیهای تاریخ هم نقاط فرود خود دارند. فرنچایزهایی هم هستند که بین نسخههای مختلف آن، یک اثر وجود دارد که اکثر طرفداران ترجیح میدهند آن را در نظر نگیرند.
<!–
–>
غیر منطقی است از سازندهها انتظار داشته باشیم هر دفعه بهترین کار خود را ارائه دهند؛ بهخصوص فرنچایزهایی که هر ساله یا طی بازهای مشابه، نسخههای جدید به بازار عرضه میکند و هنوز گاهی اوقات، یک بازی با این وضعیت است که بیشتر از بقیه به چشم میآید.
این فرنچایزها شاید قبلا عناوینی داشتند که دو دستگی در مخاطب ایجاد میکردند، اما تنها یک نسخه بوده است که تقریبا توسط تمام طرفداران پس زده میشود. طوری که همین امروز هم به عنوان لکه ننگ سری از آن یاد میکنند؛ درس عبرتی که دیگر نباید در آینده تکرار شود. شاید این بازیها تلاش کردهاند کاری متفاوت انجام دهند که در نهایت شکستی مفتضحانه خورده، کلا از هدف اصلی دور شده یا صرفا تلاشی برای سود بیشتر از آیپی بوده است، بدون این که تلاش کافی برای آن صورت بگیرد.
هر دلیلی که داشته باشد، این بازیها تنها عناوینی در فرنچایز شایسته خود هستند که تقریبا همه در بدترین بودن آن توافق دارند. مهم نیست این بازی چه قدر بد است، ولی احتمالا دیگر بدتر از این نمیشود! حال با چنین مقدمهای، سراغ ۱۰ فرنچایز محبوب میرویم که یک بازی منفور در تاریخچه خود دارند.
۱۰- Hitman: Absolution
فرنچایز «هیتمن» بیش از ۲۰ سال است که مسیر خود را قدرتمند ادامه میدهد؛ البته با یک استثنای قابل توجه یعنی نسخه Hitman: Absolution که سال ۲۰۱۲ میلادی عرضه شد.
اگر چه این نسخه کاملا عناصر این سری را دارد، اما شاهد بودیم که استودیوی IO Interactive فرمول محبوب این سری در سبک اکشن مخفیکاری را بهشدت کمرنگ کرد؛ احتمالا تلاشی برای این که بازی را برای قشر وسیعتری از مخاطبها در دسترس قرار دهد و درآمد بیشتری به جیب بزند.
ولی با این حال، تمام تغییرات نتیجهای بدتر داشتند. از مراحل خطیتر گرفته تا سیستم خستهکننده تغییر قیافه و ظاهر، مکانیک نه چندان جالب غریزه و همچنین داستان نسبتا مسخره.
شش سال انتظار پس از نسخه محبوب Blood Money به وضوح هیچ ثمری برای Absolution نداشت و تجربه بسیار ساده شدن آن (برای مخاطب بیشتر)، کاری کرد این نسخه به نقطه سیاه فرنچایز هیتمن تبدیل شود.
البته این بازی اثر بدی در سبک مخفیکاری نیست، اما به عنوان یک نسخه از هیتمن اثر بدی محسوب میشود و حتی کنترل خشک و قدیمی قسمت اول هم از چیزی که این ادامه نامانوس ارائه میدهد، کاملا پیشی میگیرد.
۹- Metroid Prime: Federation Force
هر چه قدر هم تعداد افرادی که علاقه چندانی به بازی Metroid: Other M نشان ندادند زیاد باشد، باز هم مدافعانی دارد و حتی هیترهای قاطع آن هم میتوانند از پتانسیل یک نسخه سوم شخص متروید با حضور ساموس استقبال کنند.
ولی نمیتوان فهمید طرفداران متروید چه قدر عصبانی بودند، وقتی نینتندو پس از شش سال غیبت سری متروید بعد از نسخه Other M از اثری مثل Federation Force رونمایی کرد.
این بازی یک نسخه فرعی کوآپ محور بود که طرفداران به صورت جمعی و البته به درستی، آن را به خاطر دور شدن از فرمول محبوب این سری مورد سرزنش قرار دادند؛ تغییراتی چون کاهش المانهای گشت و گذار، تمرکز بیش از حد روی بخش چندنفره، استفاده از استایل هنری بیش از حد کارتونی و مهمتر از همه عدم حضور ساموس به عنوان شخصیت قابل بازی باعث چنین اعتراضاتی شد. این بازی چیزی نبود که طرفداران بعد از سالها انتظار به عنوان یک نسخه جدید متروید میخواستند و کاری کردند در فروش از همان ابتدا ناموفق باشد.
۸- Yakuza 3
فرنچایز «یاکوزا» که حال با عنوان Like A Dragon شناخته میشود، پس از انتشار نسخه زیرو در سال ۲۰۱۷ با محبوبیت فوقالعادهای در خارج از ژاپن روبرو و باعث شد شرکت سگا سراغ ریمیک دو نسخه اول و همچنین، ریمستر نسخههای سوم تا پنجم برود.
اما ریمستر یاکوزا ۳ احتمالا نقطهای نه چندان جالب برای این فرنچایز تلقی شود. اگر چه بازسازی قسمتهای چهارم و پنجم هم بر اساس نسخه اصلی خود روی PS3 هستند، اما یاکوزا ۳ از هر لحاظ به طور قابل توجهی عقبتر قرار میگیرد.
حتی اگر با افتتاحیه بسیار کند بازی هم کنار بیاید، مبارزات بازی با توجه به تمایل بیش از حد دشمنان به دفع کردن تمام حملات دردناک است، طوری که باسفایتهای بازی تبدیل به یک ربع خستهکننده برای محک زدن تحمل شما تبدیل میشود.
فراتر از آن، گیمپلی هم محتوای زیادی دارد و پر از ماموریتهای زورچپانی و مراحل تعقیب و گریز است که ضعیف طراحی شدهاند. چنین مواردی تضمین میکند که یاکوزا ۳ همان نسخه در سری باشد که واقعا گذراست.
بیشتر از هر چیز، کاملا مشخص است که سگا با عجله این ریمستر را ساخته تا زمان بیشتری را به ریمیکی اختصاص دهد که طرفداران میخواستند. ریمستر قسمتهای چهارم و پنجم با بینقص بودن بسیار فاصله دارند، اما اصلا حس کهنگی قسمت سوم را ندارند.
۷- SimCity (2013)
سری بازی «سیمسیتی» یکی از باقدمتترین فرنچایزهای تاریخ بازیهای ویدیویی است یا بود، حداقل تا زمانی که ریبوت مورد انتظار آن در سال ۲۰۱۳ میلادی با صورت نقش زمین شد.
با توجه به سابقه درخشان استودیوی Maxis در ساخت این سری، پیش از انتشار توجیح کافی وجود داشت تا باور کنیم سازندگان وعدههایی چون گرافیک کاملا سهبعدی، استفاده از یک انجین کاملا جدید و بخش چندنفره آنلاین را درست عملی کنند. اما زمانی که بازی آمد، خطاب کردن عرضه سیمسیتی به عنوان فاجعه، حتی توهینی به فاجعههای قبلی محسوب میشد.
نیاز به اتصال دائمی اینترنت هنگام بازی حتی در بخش تکنفره، باعث خشم گستردهای هنگام عرضه شد. آن هم با قطعیهای سرور که جلوی بازیکنان از دسترسی به بازیای که برایش پول داده بودند را میگرفت و همچنین باعث از دست رفتن فایل ذخیره برای بعضیها شد.
حتی خود الکترونیک آرتز هم عرضه سیمسیتی را «احمقانه» خطاب کرد. ولی با این حال یک سال کامل طول کشید تا نیاز به اتصال آنلاین از بازی حذف شود. علاوه بر تمام این موارد، بازی پر از باگهای مختلف بود و بخش پرادعای چندنفره هم در بهترین حالت، ترکیبی توخالی از سیستمها و مکانیکها به حساب میآمد.
بیتوجهی گسترده طرفداران در سراسر جهان نسبت به این بازی، باعث شد تا ریبوت سیمسیتی یک شکست تجاری رقم بزند و این فرنچایز را بکشد؛ اتفاقی که غمگینترین سرانجام کل این افتضاح بود.
الکترونیک آرتز از شکست بازی نتیجه گرفت که طرفداران دیگر علاقهای به این سری ندارند، جای آن که متوجه شوند آنها یک بازی توخالی به قصد درآمدزایی ساختهاند که البته چنین چیزی از سوی آنها رد شد.
۶- Devil May Cry 2
فرنچایز «شیطان هم میگرید» عملکرد همواری طی شش نسخه اصلی خود داشته است، البته با یک استثنای قابل توجه.
قسمت دوم شیطان هم میگرید روی کاغذ پتانسیل راحتی داشت تا روی پایههای مستحکم قسمت اول ساخته شود و یک ادامه بزرگتر و هیجانانگیزتر به ارمغان بیاورد. ولی وقتی بازی وارد بازار شد، طرفداران کاملا غافلگیر شده بودند. آن هم به خاطر اینکه کپکام به شدت مبارزات مهارتمحور قسمت اول را ساده کرد و همچنین در عوض، درجه سختی بازی به طور قابل توجهی کاهش یافته بود.
فرای این که بازی به طور خندهداری آسان است، شخصیتپردازی دانته به یک آدم ساکت و تودار تغییر یافت. محیطها پراکندهتر و کمجزئیاتتر از قبل بودند، باسفایتها به ظرافت استراتژیک کمتری نیاز داشتند و حتی اضافه کردن شخصیت قابل بازی دوم، فقط یک تلاش تنبلانگارانه بود تا مدت زمان بازی بیشتر شود.
با در نظر گرفتن چنین مواردی، غافلگیری بزرگی نبود که متوجه شویم DMC2 نتیجه یک روند ساخت با مشکلات فراوان بود که شامل تغییر کارگردان در اواسط تولید شد.
واکنش منتقدان و بازیکنان باعث شد بازی از لحاظ تجاری پایینتر از انتظار عمل کند. طوری که کل فرنچایز در معرض نابودی قرار گرفت و بازی به سرعت تبدیل به کیسه بوکسی برای حملات طرفداران شد. خوشبختانه کپکام دو سال بعد با یک بازی شگفتانگیز یعنی قسمت سوم برگشت و توانست پایههای لرزان این سری را ترمیم کند.
۵- Silent Hill: Book of Memories
در حالی که چند عنوان در فرنچایز سایلنت هیل وجود دارد که طرفداران را مقابل هم قرار میدهد، تنها یک نسخه است که تقریبا هیچکس نمیتواند آن را تحمل کند و آن بازی، عنوان انحصاری «سایلنت هیل: کتاب خاطرات» برای پلیاستیشن ویتا است.
آیا تا حالا کسی با عقل سالم، یک نسخه فرعی دانجن کراولر از یک سری مشهور در سبک وحشت بقا خواسته است؟ حتی اگر مایل به پذیرش چنین چیزی باشید، نتیجه در واقع یک بازی مشابه دیابلو میشود که ظاهر سایلنت هیلی دارد. چنین چیزی حتی نتیجه خوبی هم ندارد.
از کنترل خشک و گرافیک متوسط گرفته تا گیمپلی معمولی و عدم وجود اتمسفر نمادین سری سایلنت هیل، این بازی از تمام جهاتی که میتواند یک شکست به حساب میآید. یک تلاش گیجکننده برای متنوع کردن این فرنچایز که توسط طرفداران به طور گسترده پس زده شد. بهترین چیزی که درباره این بازی میتوان گفت، قابل بازی بودن آن است، اما وقتی نسخههای دیگر سری هستند، چرا باید سراغ این اثر بروید؟
این اثر، آخرین تجربهای بود که طرفداران سایلنت هیل چشیدند. پیش از آن که کونامی این فرنچایز را برای یک دهه کامل به خاموشی ببرد. چیزی که طرفداران را بسیار آزرده خاطر میکند.
۴- Call of Duty: Ghosts
نسخههای بحثبرانگیز متعددی در فرنچایز کال آو دیوتی وجود دارند. بهخصوص آنهایی که جای مبارزات زمینی و نظامی سراغ اکشن علمی تخیلی و تکنولوژی محور رفتند. ولی تنها یک نسخه است که اکثریت از آن به عنوان «غیر جذاب» یاد میکنند.
آن نسخه چیزی نیست جز بازی Call of Duty: Ghosts که سال ۲۰۱۳ میلادی عرضه شد. اثری که اولین نسخه سری روی کنسولهای پلیاستیشن ۴ و ایکسباکس وان بود و انتظار میرفت با تکنولوژی جدید، فرمول همیشگی این فرنچایز مشهور در سبک تیراندازی اول شخص را بهروز کند.
اما واقعا چه چیزی میتوان درباره این نسخه گفت؟ بازی پیشرفت بصریای که بسیاری از طرفداران انتظار داشتند را رقم نزد. بخش داستانی هم یک تجربه خستهکننده فراموششدنی بود که تکرار تجربه نسخههای قبلی بهتر از خود بود. بخش چندنفره هم که… بگذریم.
نسخه Ghosts اولین بار در سری کال آو دیوتی بود که واقعا حس کردیم این فرنچایز هیچ ایده جدید و جذابی برای ارائه ندارد. همچنین جای چنین کاری، وقت را تلف و با اطمینان صبر کردند تا از طرفداران درآمد کسب کنند. کاری که حتی با وجود شکست در رسیدن به آمار فروش نسخه قبلی یعنی Black Ops 2 هم انجام دادند.
این بازی حکم سالاد سیبزمینی را برای این فرنچایز دارد؛ سادهترین هدفش را محقق میکند ولی به هیچ وجه بهیادماندنی نیست.
۳- Fallout: Brotherhood of Steel
شاید بازی «فالآوت ۷۶» هنگام عرضه بازی بدی بوده است، اما حداقل عده قابل توجهی از بازیکنان هستند که هماکنون اوقات خوبی در آن میگذرانند. چنین چیزی را نمیتواند برای اولین اقدام این فرنچایز روی کنسولها یعنی بازی Fallout: Brotherhood of Steel گفت.
این نسخه فرعی که یک بانگ خداحافظی غمانگیز برای خالق نسخههای اصلی یعنی استودیوی Interplay Entertainment محسوب میشد، کاملا خلاف جهتی رفت که بازیکنان از فالآوت انتظار داشتند؛ اثری جمع و جورتر و بسیار خطی در همان فرمول اکشن نقشآفرینی که این سری با آن شناخته میشود.
حتی با وجود استفاده استودیوی اینترپلی از انجین Snowblind که پیش از این بازی موفقی چون Baldur’s Gate: Dark Alliance با آن ساخته شده بود، بازی یک تجربه خوابآور و نخنما محسوب میشود که با گیمپلی کسلکننده، دشمنان تکراری، محیطهای یکنواخت و ماموریتهای بسیار خستهکننده همراه است.
کاملا مشخص بود که اینترپلی با یک تجربه بیدلیل ساده شده برای عامه، مشتاق ورود به بازار کنسولها بود. تجربهای که هیچکس، نه طرفداران دوآتشه فالآوت و نه کسانی که تازه کنسول خریده بودند، ارتباطی با آن برقرار نکردند.
کیفیت متوسط یا پایین بازی در تمام بخشهایش، باعث شکست آن در فروش شد و سری فالآوت تا سال ۲۰۰۸ میلادی در خاموشی قرار گرفت؛ زمانی که قسمت سوم آن را بزرگتر و بهتر از همیشه بازگرداند.
۲- Gears of War: Judgement
پس از آن که سهگانه اصلی «گیرز آو وار» عرضه شد، شرکت اپیک گیمز ساخت یک نسخه فرعی و پیشدرآمد با محوریت شخصیت Damon Baird را آغاز کرد؛ چیزی که هیچکدام از فنها آن را درخواست نکرده بودند. حداقل نه این گونه.
نسخه جاجمنت معمولا در قالب یک جوک به عنوان «نسخه پخش خانگی» سری Gears of War خطاب میشود. نسخهای که از تمام جهات پایینتر از سهگانه قرار میگیرد؛ بخش داستانی خطیتر و آرکید گونه، کنترل سادهتر، داستان فراموششدنی و همچنین بخش چندنفره سطحی و ناامیدکننده این قضیه را ثابت میکنند.
کاملا معلوم بود که اپیک گیمز، سازنده بازی Bulletstorm یعنی استودیوی People Can Fly را مامور ساخت بازی کرده تا وقت و هزینه کمتری از یک نسخه اصلی گیرز به آن اختصاص دهد. چیزی که نتیجهاش، تکههای مختلف سهگانه بود که داخل مخلوطکن ریخته شدهاند و ترکیبی کاملا معمولی ارائه میدهند.
اگر این بازی به عنوان یک بسته الحاقی (همان طور که ابتدا قرار بود) عرضه میشد، طرفداران بسیار مهربانتر با آن برخورد میکردند. اما در عوض با یک تلاش شکست خورده برای درآمد بیشتر روبرو شدیم که طی زمان از خاطرات محو شد.
برای نسل دارندگان کنسول پلیاستیشن ۲، سری سوکام دروازه ورودی آنها به دنیای عناوین چندنفره آنلاین روی کنسولها بود. آن هم با دو نسخه اول در سری که تجربهای بسیار اعتیادآور در سبک اکشن تیراندازی از تقابل نیروهای نظامی و تروریستها ارائه میداد.
در حالی که بسیاری از آثار بعدی و نسخههای فرعی بحثبرانگیز بودند، اما تا قسمت چهارم طول کشید تا همه چیز رو شود. طی عناوینی که نهایت به عرضه سوکام ۴ منجر شدند، به طور فزایندهای مشخص بود که استودیوی سازنده یعنی Zipper Interactive قصد داشت مسیر درخشان فرنچایز کال آو دیوتی را دنبال کند. چیزی که نتیجهاش، تجربه چندنفره در دسترس و سرراستتر در موقعیتهای گستردهتر بود که البته، یک گیمپلی آرکیدتر و سریعتر از چیزی داشت که بیشتر طرفداران میخواستند.
از سوی دیگر سوکام ۴ دقیق یک روز قبل از قطعی سرورهای شبکه پلیاستیشن در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر شد؛ حادثهای که سه هفته طول کشید و دیسکی روی دست بازیکنان گذاشت که قادر به استفاده از آن نبودند. البته مگر این که میخواستند بخش تکنفره بسیار سخت آن را امتحان کنند.
حتی طرفدارانی که مشکلات شبکه را کنار میگذاشتند، اثری را مقابل خود میدیدند که حس یک بازی سوکام را نداشت. بازی چنان شکستی را متحمل شد که کل فرنچایز را به نابودی کشاند. البته خیلیها دوست دارند یک ریبوت از این سری را پس از سالها ببینند.
دیدگاهتان را بنویسید