کتاب بهداشت قاتل – نوشته آملی نوتومب – معرفی

19 11 1401 09 59 48 ب ظ

کتاب بهداشت قاتل که بخش عمده آن در قالب گفت‌وگو نوشته شده است، داستان نویسنده نابغه‌ای را روایت می‌کند که بر اثر ابتلا به سرطان نادری در آستانه مرگ است. ازاین‌روست که پرتسکتا تاش می‌پذیرد برای اولین بار به سؤالات روزنامه‌نگارانی که منشی‌اش انتخابشان کرده پاسخ دهد. این برای نوتومب فرصتی است تا، در آغاز نویسندگی‌اش، پاره‌ای نظرات خود را در مورد هنر نوشتن و نگرش به دنیا با به‌تصویر کشیدن قهرمان منفورش بیان کند، مرد چاق منزوی و زن‌ستیزی که در مواجهه با مخاطبانش منفورتر نیز جلوه می‌کند. بخش اول کتاب به مصاحبه چهار روزنامه‌نگار مردی می‌پردازد که تصور می‌کنند بهترین موقعیت حرفه‌ای در اختیارشان قرار گرفته است. ولی درنهایت هیچ‌کدام از آن‌ها به مقصود خود نمی‌رسند. بخش دوم متشکل از مصاحبه و گفتگوی طولانی پنجمین خبرنگار با آقای نویسنده است. او که دختر جوانی است در نهایت نقاب از چهره پرتکستا تاش می‌کشد و واقعیت او را عیان می‌کند.

این رمان در سال ۱۹۹۹ توسط فرانسوا روجیری به صورت فیلم اقتباس شد. ژان یان در نقش پرتکست تاچ، باربارا شولز در نقش نینا، و همچنین کاترین هیگل، سوفی بروستال، ژان پرات و ریچارد گوتینر در آن بازی کردند. بین رمان و فیلم تفاوت هایی وجود دارد. فیلم تمام فصلی را که در آن چهار روزنامه نگار توسط نویسنده اخراج می شوند را حذف می‌کند و تحقیقات پلیسی را اضافه می کند. پرتکستا تاش نسبت به کتاب منزجر کننده‌تر است.

کتاب بهداشت قاتل
نویسنده : آملی نوتومب
مترجم : شهرزاد سلحشور
نشر قطره
۲۰۰ صفحه


وقتی به آگاهی عموم رسید که نویسنده بسیار بزرگ پرتکستا تاش تا دو ماه دیگر می‌میرد روزنامه نگاران سراسر دنیا خواستار مصاحبه شخصی با پیرمرد هشتاد ساله شدند. البته پیرمرد از شهرت قابل توجهی برخوردار بود؛ اما دیدن فرستادگان روزنامه‌های شناخته شده‌ای مثل شایعات نانکن و دیده بان بنگلادش  که دوان دوان خود را بر بستر رمان نویس فرانسوی رساندند خالی از تعجب نبود

به این ترتیب آقای تاش دو ماه قبل از مرگش توانست وسعت معروفیتش را ارزیابی کند. منشی اش مأمور شد تا از میان آن پیشنهادها به انتخابی سختگیرانه دست بزند. همه مجلات خارجی زبان را خط زد چون مرد محتضر فقط به زبان فرانسه صحبت میکرد و به هیچ مترجم همزمانی اعتماد نداشت؛ خبرنگاران رنگین پوست را نیز حذف کرد چراکه نویسنده با بالا رفتن سنش شروع کرده بود به گرفتن مواضع نژاد پرستانه که البته این کار با اعتقادات عمیقش همخوانی نداشت و تاش شناسان که معذب شده بودند میل به رسوایی ناشی از سالخوردگی را مطرح کردند؛ در آخر هم منشی شبکهه ای ،تلویزیونی مجلات زنان، نشریات سیاسی و به خصوص نشریات پزشکی را که میخواستند بدانند این مرد بزرگ چطور گرفتار چنین سرطان نادری شده ،است مؤدبانه متقاعد کرد که از درخواستشان صرف نظر کنند.

آقای تاش تا حدی احساس غرور کرد وقتی فهمید به سندروم لاعلاج التسنفایفر پلاتس مبتلا شده است که به بیان عامیانه تر «سرطان غضروف نامیده میشود و دانشمندی که نامش را بر این بیماری گذاشته‌اند آن را در قرن نوزده در ده تن از زندانیانی شناسایی کرد که به دلیل خشونت جنسی منجر به قتل در جزیره کاین در حبس بودند و بعد از آن دیگر هرگز نشانی از آن مشاهده نشده بود.

این تشخیص برای آقای تاش مانند اعطای لقب نجیب زادگی غیر منتظره‌ای :بود با بدن فربه بیمویی که همه مشخصات خواجه بودن را داشت غیر از صدا میترسید که از یک بیماری احمقانه قلبی و عروقی بمیرد. در حالی که سنگ نوشته مزارش را تحریر میکرد فراموش نکرد که به نام بلندمرتبه آن پزشک آلمانی اشاره کند که به لطف او این دنیا را به زیبایی ترک میکرد.

حقیقت این بود که این کوه چربی خانه نشین با جان به در بردن تا هشتاد و سه سالگی پزشکی مدرن را متحیر کرده بود این مرد آن قدر چاق بود که از چند سال پیش اقرار کرده بود که دیگر قادر به راه رفتن نیست؛ توصیه‌های متخصصان تغذیه را کنار گذاشته بود و به طرز نفرت انگیزی غذا میخورد.

علاوه ،براین روزی بیست عدد سیگار برگش را هم میکشید ولی از وقتی به یاد داشت به اندازه مینوشید و رعایت پاک دامنی میکرد پزشکان برای عملکرد خوب قلب غرق در چربی‌اش توضیح دیگری نمی‌یافتند. اما این راز زنده ماندنش را روشن نمی‌کرد همین طور منشأ سندرومی را که به زودی به زندگی‌اش پایان میداد.

هیچ نهاد مطبوعاتی در دنیا وجود نداشت که از رسانه‌ای شدن این مرگ قریب الوقوع برآشفته نشود نامههای مخاطبان به شکل گسترده‌ای با این انتقادها همراه میشد.

درنتیجه طبق قوانین مطبوعاتی مدرن همه منتظر گزارشهای تعداد انگشت شماری خبرنگار منتخب بودند.

زندگی نامه نویسان هنوز هیچ نشده گوش به زنگ .بودند ناشران عواملشان را آماده میکردند قطعاً روشنفکرانی نیز بودند که از خودشان میپرسیدند آیا این موفقیت حیرت آور مبالغه نیست؟ آیا پرتکستا تاش حقیقتاً نوآور بوده است؟ آیا او صرفاً وارث کاردان آفرینندگانی ناشناس نبوده است؟ با استناد به حمایت چند نویسنده با نامهای دست نیافتنی که خودشان هم آثار را نخوانده بودند و همین موجب میشد که با غرور در موردش صحبت کنند.

تمام این عوامل دست به دست هم داد تا این احتضار با بازتابی استثنایی همراه باشد شکی وجود نداشت این یک موفقیت بود.

نویسنده که در زمان فعالیتش بیست و دو رمان نوشته ،بود در طبقه همکف ساختمانی معمولی زندگی میکرد چون با صندلی چرخدار این طرف و آن طرف میرفت و به خانه‌ای نیاز داشت که آنجا همه چیز هم سطح باشد. تاش تنها و بدون هیچ حیوان خانگی زندگی می‌کرد.

هر روز یک پرستار باشهامت حدود ساعت هفده میآمد او را بشوید. پیرمرد تحمل نداشت که به جایش خرید :کنند خودش شخصاً ما یحتاجش را از بقالی محله می.خرید منشیاش ارنست گراؤلن چهار طبقه بالاتر زندگی میکرد ولی تا جایی که امکان داشت از دیدن او حذر میکرد؛ مرتب به او زنگ میزد و تاش هرگز فراموش نمیکرد که گفتگو را با این جمله شروع کند

ارنست عزیزم ،شرمنده من هنوز نمردم

Adblock test (Why?)

منبع خبر


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.