نقد و بررسی رمان «بیلی سامرز»؛ تازه‌ترین اثر استفن کینگ در فهرست نیویورک‌تایمز

بیلی سامرز یک قاتل و تک‌تیرانداز سابق تفنگداران نیروی دریایی آمریکا است که فقط کارهای مربوط به کشتن افراد «بد» را می‌پذیرد و تصمیم دارد به طور کلی بازنشسته شود. نیک، که بیلی قبلاً بارها برای او کار کرده است، آخرین مأموریت را به بیلی پیشنهاد می‌کند. کاری که برای آن ۵۰۰ هزار دلار پیش‌پرداخت و ۱.۵ میلیون دلار پس از اتمام کار پرداخت می‌کند.

هدف این مأموریت، جوئل آلن آیت است که خودش نیز یک قاتل است. او به خاطر قتل مردی که در یک بازی پوکر از او پول زیادی به دست آورده بود، در منطقه تحت تعقیب است. جوئل مدعی شده است که اطلاعات ارزشمندی دارد که پلیس برای انجام نوعی معامله به آن‌ها نیاز دارد، و ظاهراً کسی نمی‌خواهد او صحبت کند، به همین دلیل است که بیلی سامرز برای کشتن او استخدام شده است.

این ماموریت مستلزم آن است که بیلی مدت زیادی را به عنوان یک ساکن عادی در یک شهر کوچک بگذراند، جایی که قسمتی از فضای اداری آن برای استفاده بیلی اجاره شده است. داستان پوششی این است که بیلی نویسنده‌ای به نام دیوید لاکریج است که توسط نماینده‌اش مأمور شده است در آنجا بماند و به دفتر برود و هر روز بنویسد تا اثرش را به ضرب‌الاجل خود برساند. دفتر دید مستقیمی به دادگاه دارد، جایی که جوئل در نهایت به جرم قتل محاکمه می‌شود. بیلی قرار است در آن زمان به او شلیک کند و سپس ناپدید شود.

وقتی نیک طرح فرار را برای بعد از اتفاق افتادن قتل به او پیشنهاد می‌کند، بیلی مشکوک می‌شود، زیرا معمولاً این موضوع را به بیلی واگذار می‌کند تا خودش آن را طراحی کند. نقشه نیک شامل فرار بیلی در یک کامیون حمل و نقل شهری است که کسی در آن منتظر است تا او را دور کند. بیلی مشکوک است که نیک قصد دارد او را بکشد. در عوض، بیلی شروع به تدوین برنامه‌ی فرار خود می‌کند.

در حالی که بیلی منتظر روز بزرگ است، او همچنین شروع به نوشتن کتاب جعلی می‌کند، به عنوان راهی برای صرف زمان. او همه نام‌ها را تغییر می‌دهد، اما در مورد داستان خود می‌نویسد، از کتک خوردن و کشته شدن خواهر کوچکش توسط دوست پسر مست مادرش در زمانی که او ۱۱ ساله بود. بیلی در نهایت اسلحه‌ای پیدا کرد و دوست پسر را کشت. او بعداً به سرپرستی رفت و سپس در ۱۷ سالگی به تفنگداران دریایی پیوست.

رمان «بیلی سامرز»

در روز موعود، تیراندازی بدون مشکل انجام می‌شود. بیلی از سوار شدن به کامیون ترانزیت طفره می‌رود و با مبدل کردن خود به عنوان یکی از کارکنان دفتری در ساختمان فرار می‌کند. او سپس در آپارتمانی که قبلاً با نام دیگری به نام دالتون اسمیت اجاره کرده بود، مخفی می‌شود، جایی که قصد دارد برای مدتی استراحت کند زیرا جنجال رسانه‌ای در اطراف تیراندازی وجود دارد. وقتی نیک پس از اتمام تیراندازی به او پولی نمی‌دهد و در عوض می‌خواهد بداند او کجاست، بیلی می‌داند که سوء ظن او در مورد نیک درست بوده است. او همچنین به زودی متوجه می‌شود که یک جایزه ۶ میلیون دلاری برای سر او وجود دارد.

در حالی که بیلی سعی می‌کند دور از چشم بماند، زن جوانی را می‌بیند که نیمه جان از کامیون به خیابان انداخته می‌شود. او که نمی‌خواهد توجه پلیس را به خیابان جلب کند، با اکراه بیرون می‌رود تا او را نجات دهد. به نظر می‌رسد آلیس، ۲۰ ساله، به تازگی توسط گروهی از مردان مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. آلیس بیلی را به عنوان فردی در اخبار به عنوان تیرانداز می‌شناسد، اما در نهایت می‌خواهد مدتی با او بماند.

در حالی که بیلی به نوشتن داستان خود ادامه می‌دهد، از تجربیات خود در ارتش می‌نویسد و ما متوجه می‌شویم که او یک تک‌تیرانداز با استعداد بوده است. او همچنین درباره حادثه‌ای در فلوجه می‌نویسد که در آن او و دوستانش برای بررسی یک خانه بزرگ فرستاده شدند و اکثریت آن‌ها در آنجا کشته شدند. یکی از بازماندگان، جانی کپس، بعداً بیلی را با اولین شغل خود به عنوان قاتل آشنا کرد.

زمانی که زمان حرکت فرا می‌رسد، بیلی ابتدا برای مقابله با مهاجمان آلیس می‌رود. او می‌خواهد که دو نفر از آن‌ها تلفنی از او عذرخواهی کنند. پس از آن، بیلی و آلیس به مکانی در کلرادو می‌روند تا با باکی، که «دلال» بیلی است و تنها فردی که بیلی کاملاً به او اعتماد دارد، ملاقات کنند و برنامه‌ریزی کنند که چگونه به دنبال نیک بروند.

در املاک نیک، بیلی وانمود می‌کند که یک کارگر مهاجر است که برای تحویل لوازم باغبانی آنجاست. او باید تعدادی از مردان نیک را بکشد یا مجروح کند، از جمله مجروح کردن مردی به نام فرانک که مادرش مارج نیز برای نیک کار می‌کند. بیلی موفق می‌شود از نیک قول بگیرد که پول بدهی را بپردازد و به افرادش بگوید که بیلی مرده است.

نیک همچنین به بیلی می‌گوید که شخصی که دستور تیراندازی را صادر کرده بود، راجر کلرک، مردی ثروتمند و صاحب مجموعه‌ای از شرکت‌های رسانه‌ای بود. راجر ابتدا جوئل آلن را برای کشتن پسرش پاتریک کلرک استخدام کرد. راجر تمایلی به دختران بسیار جوان دارد که پاتریک در مورد آن مطلع شده بود، و او موفق شد شواهد تصویری از آن به دست آورد. سپس، وقتی پاتریک متوجه شد که راجر قصد ندارد شرکتش را به او واگذار کند، با باج‌گیری از راجر به شدت انتقاد کرد.

جوئل آلن با موفقیت پاتریک را کشت، اما جوئل با انجام این کار به شواهد باج‌گیری نیز پی برد. بنابراین، زمانی که جوئل بعداً به دردسر افتاد و سعی داشت از این اطلاعات برای قطع معامله با دادستانی استفاده کند، راجر از نیک خواست که شخصی (بیلی) را برای کشتن جوئل استخدام کند. راجر همچنین می‌خواست بیلی مرده باشد تا از تکرار وضعیت جوئل آلن جلوگیری کند.

بیلی و آلیس برای مدت طولانی در خانه‌ی باکی می‌مانند و بیلی نوشتن داستان زندگی خود را به پایان می‌رساند. در همین حال، بیلی متوجه می‌شود که فرانک زندگی می‌کرده است، اما در حال حاضر دچار تشنج می‌شود و همیشه از درد جیغ می‌زند. وقتی بالاخره زمان برخورد با کلرک فرا می‌رسد، آلیس از خودش عکس‌هایی می‌گیرد که لباس نوجوانی به تن کرده است تا برای کلرک بفرستد تا او را برای ملاقات با آن‌ها ترغیب کند. کلرک طعمه را می‌گیرد و آلیس و بیلی در جای او حاضر می‌شوند و آلیس به کلرک شلیک می‌کند.

در راه خروج، مارج (مادر فرانک) از جایی بیرون می‌آید و به بیلی شلیک می‌کند. بیلی به عقب شلیک می‌کند. مارج می‌میرد و بیلی مجروح می‌شود. آلیس و بیلی عجله می‌کنند. (از اینجا، داستان به گونه‌ای نوشته می‌شود که گویی بیلی در حال نوشتن آن به عنوان بخشی از داستان زندگی خود است). وقتی آن‌ها به هتل خود برمی گردند، بیلی به این فکر می‌کند که چقدر برای آلیس بد است، و او بهتر است از هر چیز غیرقانونی رها شود. او با این امید می‌رود که نویسنده شود و شاید حتی روزی بتواند تاوان کارهایی که انجام داده را بپردازد.

سپس در فصل پایانی متوجه می‌شویم که قسمت آخر داستان بیلی توسط آلیس نوشته شده است نه بیلی. بیلی در واقع مرد و آلیس آن را نوشت تا افکارش را بیان کند و اینکه آرزو داشت او زنده بماند.

نقد و بررسی رمان «بیلی سامرز»

استفن کینگ

مهم نیست که استفن کینگ چه چیزی می‌نویسد، او همیشه یک رمان‌نویس ژانر ترسناک محسوب می‌شود. این مسأله اجتناب‌ناپذیر است؛ او مسئول بسیاری از کابوس‌های خارق‌العاده‌ای است که فرهنگ عامه را در بر می‌گیرد. با این حال، در آخرین رمان او، بیلی سامرز، هیچ سایه‌ی ماوراء طبیعی‌ای وجود ندارد (به جز اشاره‌ای که در اواخر عید پاک به یک هتل خالی از سکنه شده است). در عوض، او در حالت تمام نوآر است، با داستانی ساده از یک قاتل در آخرین ماموریتش قبل از بازنشستگی. این داستان گاهی پرپیچ و خم می‌شود، نویسنده به قواعد ساختار روایی کمترین توجه را می‌کند، هم در قالب کلیشه‌های گاه به گاه و هم امتیاز برهنه سیاسی با کمال میل غرق می‌شود. و این بهترین کتاب او در چند سال اخیر است.

تنظیم روایت ساده است. بیلی یک تک‌تیرانداز سابق ارتش ایالات متحده است که به قاتل اجیر تبدیل شده و به راحتی برای همدردی با خوانندگان، فقط «مردان بد» را می‌کشد. او که وظیفه کشتن یک کلاهبردار کوچک را بر عهده دارد، به یک شهر استانی در یک ایالت جنوبی نامشخص نقل مکان می‌کند، جایی که به دلیل توطئه‌های پیش آمده، باید زندگی دوگانه‌ای در جامعه محلی داشته باشد و منتظر فرصت برای شلیک خود باشد. مانند تمام قهرمانان خوب کینگ، او وقت خود را با نوشتن داستان زندگی خود پر می‌کند. این داستانی از جوانان خشن و تراژدی دوران جنگ است که به عنوان یک وقفه ناخواسته در جریان اصلی شروع می‌شود، اما به تدریج به عنوان پنجره‌ای به قوانین اخلاقی نامطلوب بیلی وزن بیشتری پیدا می‌کند.

بیلی سامرز برای ۲۰۰ صفحه اول این احساس را به شما می‌دهد که در حال بازخوانی رمان ۲۲/۱۱/۶۳ اثر همین نویسنده هستید، با این تفاوت که این بار از دیدگاه قاتل داستان بیان شده است. در واقع، به راحتی می‌توان تصور کرد که پیدایش رمان جایی در تحقیقات کینگ درباره لی هاروی اسوالد نهفته است.

مانند رمان ۲۲/۱۱/۶۳، نیمه اول از نظر سرعت مثل پیاده‌روی است اما از نظر رنگ و ویژگی غنی است. کینگ همیشه در ترسیم ایالات متحده برای همه افراد عالی بوده و جزئیات را در یک ثبت حماسی کوچک غنی می‌کند. این چیزی است که او را از همتایان ژانر خود بالاتر می‌برد، و در اینجا کاملاً وجود دارد. آشپزی با همسایه‌های بیلی، بازی‌های مونوپولی با فرزندانشان، شب‌های قرار و شام، همه بخشی از اسطوره‌سازی کینگ از زندگی آمریکایی است.

استیون کینگ

اغلب این احساس نابهنگام به نظر می‌رسد؛ داستان‌های بیلی از دوران کودکی‌اش در یک خانه پرورشی بیشتر شبیه دهه ۱۹۵۰ به نظر می‌رسد تا دهه ۹۰، و بازدید امروزی از یک نمایشگاه به سختی با صحنه‌ای در منطقه مرده در سال ۱۹۷۹ متفاوت است. اما کینگ تماس خود را از دست نمی‌دهد این کتاب دارای ارجاعات زیادی به تلویزیون و موسیقی معاصر و همچنین اشاراتی به تغییر جمعیت‌شناسی و سیاست مترقی است. وجود هر نوستالژی در بیلی سامرز عمدی است: ما را به احساس امنیت کاذب سوق می‌دهد. با دانستن تمایل کینگ به سوزاندن آهسته، به راحتی می‌توان تصور کرد که این رمان بیش از ۴۰۰ صفحه به سمت اوج خود در لانه تک تیرانداز پیش خواهد رفت. پس وقتی متوجه می‌شویم که زمان بیلی در حومه شهر، آرامش قبل از طوفان است، شگفت‌زده می‌شویم.

در نقطه میانی، بیلی سامرز یک چرخش کاملاً غیرمنتظره پیدا می‌کند و شخصیتی را معرفی می‌کند که مسیر زندگی بیلی و ماهیت رمان را تغییر می‌دهد. از اینجا به بعد تمرکز روایت محدود می‌شود، سرعت تندتر می‌شود و اخلاق تیره‌تر می‌شود. این تعادل عجیبی را با نیمه اول آفتابی و بی‌حال رمان برقرار می‌کند. این ساختار روایی نباید کار کند، اما این کار را انجام می‌دهد، تا حد زیادی به این دلیل که کینگ در شخصیت‌پردازی بسیار خوب است و ما را مجبور می‌کند از جزئیات اتفاقی مراقبت کنیم. نقاشی یک دختر بچه با مداد رنگی تبدیل به یک توتم می‌شود. آهنگ (Teddy Bear’s Picnic) به یک ترانه کوبنده تبدیل می‌شود. با اوج اجتناب‌ناپذیر کتاب مقدس، توطئه‌های بعید یا سیاست‌های جنسی تاریخ‌خورده بخشیده می‌شوند، زیرا ما نمی‌توانیم توسط شخصیت ابدی فرد تنها که موضع می‌گیرد، جذب شویم.

کینگ در مصاحبه‌ها اغلب به طبیعت‌گرایی آمریکایی تئودور درایزر و فرانک نوریس و داستان‌های جنایی سرسخت رأس مک‌دونالد و دونالد ای وست‌لیک اشاره می‌کند. بیلی سامرز این دو رشته را در برند خود نویسنده از رئالیسم عضلانی و افزایش یافته ترکیب می‌کند. ممکن است او همیشه به عنوان یک رمان نویس ترسناک در نظر گرفته شود، اما کینگ بهترین کار حرفه‌ای بعدی خود را زمانی انجام می‌دهد که ارواح جمع شده‌اند و هیولاها بیش از حد انسان هستند.

کتاب بیلی سامرز اثر استفن کینگ نشر روزگار

Adblock test (Why?)

لینک منبع خبر


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.