در بیشتر نقاط دنیا، در این روزگار انسانها تشویق میشوند وقتی جوان و پرانرژی هستند و زندگی زیادی در پیش رو دارند، به دنبال رویاهای خود بروند تا فرصت لازم را داشته باشند و بتوانند اشتباهاتی را که در این فرآیند مرتکب میشوند برطرف کنند. هر روز از دست رفته، روز دور شدن از رویاست.
اما آیا واقعا اینطور است؟ برخی اوقات وقتی فکرش را هم نمیکنیم میتوانیم دیر و از مسیر عجیب به آرزوهایمان برسیم.
شاید بهترین هنرمند لاتین جدید سال ۲۰۲۲ ممکن است یک مادربزرگ کوبایی-آمریکایی ۹۵ ساله باشد که به تازگی رویای خود را برای تبدیل شدن به یک خواننده حرفهای با کمک نوهاش که آثارش را در اینترنت به اشتراک گذاشته است، شروع کرده است. این داستان آنجلا آلوارز است!
در زندگی گزینههای بی پایان و چالههای زیادی پیش روی ماست و معلوم نیست که سرنوشت ما به کجا ختم میشود.
اما تا زمانی که با عشق مسیر را طی کنید، مطمئناً دیر یا زود راه خود را پیدا خواهید کرد. آنجلا آلوارز در تمام زندگی خود عاشق موسیقی بوده است. او نواختن گیتار و پیانو را در دوران جوانی در کوبا آموخت و از ۱۴ سالگی آهنگ مینوشت.
«من خیلی موسیقی دوست داشتم . وقتی بچه بودم دو خاله داشتم که پیانو میزدند و آواز خواندن را به من یاد میدادند. هر زمان که یک جمع خانوادگی برگزار میشد، من هنرمند مجلس بودم. آنها برای من لباس تهیه میکردند و من همیشه دوست داشتم اجرا کنم.»
با این حال، رویاهای او برای تبدیل شدن به یک نوازنده حرفهای به خاطر مخالفت پدر از دست رفت. او باور نداشت که این نوع زندگی برای دخترش مناسب باشد و گفت: «نه. شما برای فقط خانواده میخوانید، اما برای بقیه دنیا نه.» او به خاطر عشقی که به پدر داشت، از او اطاعت کرد.
او سرانجام ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. با این حال، زندگی خانوادگی آراماش برای مدت طولانی دوام نیاورد. پس از پایان انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹، او مجبور شد تصمیم دردناکی بگیرد تا فرزندانش را به عنوان بخشی از مهاجرت جمعی کوبا، به تنهایی به ایالات متحده بفرستد.
اگرچه او قصد داشت در کنار آنها برود، اما اجازه نداشت سوار هواپیما شود. در سال ۱۹۶۲، چهار فرزند او به ۱۴۰۰۰ کودک دیگر کوبایی بدون همراه پیوستند که از سراب و سرکوب کمونیستی گریختند و آنجلا و همسرش باقی ماندند.
چندین سال از جدایی گذشت تا اینکه او راهی ایالات متحده شد، او با فرزندانش دوباره متحد شد و خانوادهاش را با تلاش و تلاش فراوان بازسازی کرد. آنها در نهایت در باتون روژ در لوئیزیانا ساکن شدند. در حالی که شوهرش، مهندس مکانیک، در کارخانه قند کار می کرد، آهنگهای او خانه آنها را پر کرده بود. او برای بچههایش آواز خواند و بعد که وقتش رسید برای نوهاش هم بخواند.
کارلوس خوزه آلوارز ، نوه آهنگساز ۴۲ سالهاش، به نشریه TODAY میگوید : «او از کودکی ما برای ما آواز میخواند. هر فرصتی که او مجبور به گرفتن یک گیتار میشد، برای ما آواز می خواند.»
یک روز، ایدهای به ذهنش خطور کرد – چرا آن آهنگها را ضبط نکنیم و آنها را به عنوان میراث خانوادگی حفظ کنیم؟ بنابراین او به مادربزرگش گفت: «میخواهم آهنگهایی را که میسازی برای من بخوانی» بدون فکر خاصی، او حدود ۵۰ آهنگ را که در طول زندگیاش ساخته بود، یعنی از دوران جوانیاش در کوبا تا امروز را تقدیم خانواده کرد.
موسیقی به عنوان بخش مهمی از زندگی او باقی مانده بود، او را از فراز و نشیبها عبور داد و تمام قطعات کوچک زندگیاش را به جورچینی زیبا تبدیل کرده بود، گویی این دفترچه خاطرات شخصی او بود که با کسانی که بیشتر دوستشان داشت به اشتراک گذاشت. این آهنگها شادی، عشق او و همچنین درد و فقدان او را به دلیل از دست دادن همسر و تنها دخترش به دلیل سرطان به تصویر میکشید.
آنجلا میگوید: “من فکر میکنم موسیقی زبان روح است.” برخی از آهنگهای او عبارتند از: Romper el Yugo (زنجیرهها را بشکن)، Añoranzas (سالها)، Mi Gran Amor (عشق بزرگ من)، و Camino Sin Rumbo (من بیهدف تعجب میکنم).
او به زبان اسپانیایی برای کوبا میخواند: «اگر میتوانستم زنجیرهایی را که تو را با چنین قدرتی زندانی می کند بشکنم / چقدر خوشحال میشدم، سرود صلح میخواندم. او در آهنگی که در سال ۱۹۷۸ پس از مرگ همسرش نوشت، میگوید: «بیهدف سرگردانم، چقدر غمگینم میکند/ بیهدف سرگردانم و چیزی پیدا نمیکنم/ دنبال آرامش میگردم، به دنبال آرامش میگردم».
کارلوس مدتی طول کشید تا بنشیند و روی این پروژه کار کند، زیرا او روی کار و حرفه خودش متمرکز بود. این فرصت در سال ۲۰۱۶ به دست آمد. سال ۲۰۱۶، زمانی که دوستش به کارلوس گفت آیا آنقدر منتظر میمانی که مادربزرگت بمیرد؟!
این صدای بیدارباشی برای او بود و او را به جنبش انداخت.
او درباره العمر، که تهیه کننده آلبوم نیز بود، گفت: «من به آن مرد افتخار می کنم که مرا بیدار کرد. من از اسپانیا برگشتم، به او زنگ زدم و گفتم «نانا»، من از قبل هماهنگیهای شما را انجام می دهم. شما به لس آنجلس میآیید ما این کار را انجام می دهیم.» اندکی بعد، او مادربزرگش را به خانه اش در لس آنجلس برد تا مراحل ضبط و تولید اولین آلبوم خود را آغاز کند.
نوازندگان نهتنها از کار با مادربزرگ کارلوس هیجانزده بودند، بلکه با شنیدن آهنگ های او شوکه شدند. کارلوس به یاد می آورد: “من موسیقی او را برای آنها پخش می کنم و آنها نمیتوانستند باورش کنند، می گفتند: “اینها واقعا آهنگهای او هستند؟ اینها شبیه کلاسیک به نظر می رسند، اما من قبلاً آنها را نشنیده بودم!»
پس از تکمیل پروژه، آنها می دانستند که چیز بسیار خاصی در دست دارند، چیزی که نمیتوانند فقط برای خود نگه دارند. کارلوس با اندی گارسیا، هنرپیشه و موسیقیدان کوبایی-آمریکایی تماس گرفت تا در مورد اینکه چگونه داستان خود را به بهترین شکل بیان کند، راهنمایی بگیرد.
اندی به TODAY گفت: «وقتی موسیقی او را شنیدم، بسیار تحت تأثیر آن قرار گرفتم، از داستان او متاثر شدم . همین کافی بود تا او به تولید و گویندگی یک مستند بلند به نام خانم آنجلا بپردازد که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد.
حتی از از مادربزرگ عوت شد که یک نقش کوچک بازی میکند و در این فیلم به عنوان بخشی از موسیقی متن، Quiéreme Mucho (مرا خیلی دوست بدار) بخواند. اندی درباره آنجلا گفت: “او نماینده یک نسل است، شاید بزرگترین نسل ما از کوبایی ها.”
این آهنگها به قلب صدها و نه هزاران نفر رسید، زیرا در سپتامبر سال جاری او نامزد جایزه گرمی لاتین بهترین هنرمند جدید شد – در سن ۹۵ سالگی! او قرار است در مراسمی در لاس وگاس اجرا داشته باشد.
«اگر پدر و همسر مرحومش هنوز زنده بودند و خودشان آن را می دیدند، او می داند که بسیار افتخار میکردند.»
تمام آن سالها، او عشق خود را به موسیقی حفظ، ولی محدود کرده بود. تمام آن سالها، او رویاهایش را قفل کرد. اما او تمام آن سالها را تاب آورد تا بالاخره توانست قفل جعبه آرزوهایش را باز کند و استعدادهایش را برای همه ما به نمایش بگذارد تا ما هم بتوانیم از هنرش لذت ببریم و از او یاد بگیریم.
کدام رویایتان را دفن کردهاید و چراغ کدام یک هنوز در قلب و مغزتان روشن است؟!