کتاب روح یک زن نوشته ایزابل آلنده است و با ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی توسط نشر نون منتشر شده. این کتاب روایت زندگی یکی از مشهورترین نویسندگان معاصر است.
ایزابل آنجلیکا آلنده لونا در لیما، پایتخت پرو، به دنیا آمده است. مادرش فرانچیسکا لونا باروس بود که به دونیا پانچیتا مشهور است. پدرش توماس آلنده نام داشت که در زمان تولد ایزابل، دبیر دوم سفارت شیلی در پرو بود. شکی نیست که ایزابل بخشی از شهرتش را مدیون نسبت خانوادگیاش با یکی از مشهورترین رهبران سیاسی آمریکای لاتین در نیمه دوم قرن بیستم است. اما ایزابل خود صاحب تحصیلات دانشگاهی عالی، شهرت جهانی، مدالها و نشانهای بینالمللی و مقامهای متعدد در سازمانهای بینالمللی است و همچنین، در آمریکای لاتین و متعاقب آن و بهدلیل آثار فاخرش، در ایالات متحده و سپس جهان شخصیت شناختهشدهای است.
ایزابل خود را یک «فمینیست» یا طرفدار حقوق زنان معرفی میکند. اما تعریف متفاوتی از فمینیسم ارائه میدهد که با تعریف ثبتشده در دایرهالمعارفها و لغتنامهها فرق دارد. ایزابل نویسنده پرکاری است. بیستوچهار کتاب تألیف کرده که تحسین منتقدان را در پی داشته است. کتابهای ایزابل آلنده به بیش از چهل زبان ترجمه شده و بیش از هفتادوچهار میلیون نسخه از آنها به فروش رفتهاند. این کتاب روایت زندگی آلنده از زبان خودش است.
کتاب روح یک زن
نویسنده:ایزابل آلنده
مترجم:علیاکبر عبدالرشید
یانتشارات:نشر نون
بریدههایی از کتاب روح یک زن
هیچ چیز دائمی و معتبر نیست، همه چیز در حال تغییر است و هر چه را تصور کنید محتوم به تجزیه شدن، از هم پاشیدن و زوال است. پس هرگز به چیزی تعلق دائمی پیدا نمیکنم.
داشتن روحیه سرکشی و برخورداری از شخصیتِ جسورانه در برادرانم قابل قبول بود. چرا؟ چون در نظر آنها، اقتضای شخصیت مردانه الزاماً چنان روحیه و شخصیتی را توجیه میکرد. اما دختر که نباید چنان شخصیت زمختی داشته باشد. اگر داشته باشد، بیمار است و باید آسیبشناسی شود.
من کتابخوان قهاری بودم. آنچه خوانده بودم نشان میداد که دنیا در حال تغییر مداوم و بشر در حال تحول و تکامل است. یک نکته دیگر را هم یاد گرفته بودم که چنین تغییراتی خودبهخود حاصل نمیشوند. هر تغییری با مشقت و تلاش فراوان تحصیل میشود.
من نمیتوانم در جامعهای ادامه حیات دهم که همه اعضای صاحبنفوذ آن مردانی باشند که قادر به انجام هر کاری باشند، ولی مرا عضو درجهدوم آن سازمان تلقی کند.
خیلی از ما دخترها باید تن به زندگیای میدادیم که مادرانمان نمیتوانستند آن زندگی را داشته باشند.
دفاع از حقوق زن بدون استقلال اقتصادی زن ممکن نیست.
پیری برای یک سالخورده نسبت تحقیرآمیزی است. اما من در استفاده از این کلمه اصرار دارم. زیرا از بالا بودن سنّم احساس غرور میکنم. هر سالی که زندگی کردهام و هر چروکی که بر چهره من افتاده حکایتها دارد.
اصلاً از ایدئالهای فمینیستی اروپایی خوشم نمیآید که زن را جوان، سفید، بلندقد، لاغر و خوشاندام توصیف میکند. از اصالت زنانی خوشم میآید که زیبایی را به خدمت میگیرند، زیبایی خودشان را با همه زیباییهایی که در طبیعت و محیط میبینند تکمیل میکنند، از وجود خودشان لذت میبرند و سعی میکنند از محیط پیرامونی هم خوششان بیاید.
نه! ساکت باش! تو زیباتر نیستی وقتی مبارزه میکنی، جذابی وقتی برای به دست آوردن چیزی که به تو تعلق دارد میجنگی وقتی سکوت را برنمیتابی و وقتی واژههای تو گزندهاند وقتی دهانت را باز میکنی و هر آنچه پیرامونت هست شعلهور میشود. نه! ساکت باش، تو زیباتر نیستی فقط کمی بیحس و بیجنبوجوشی یک چیز را در مورد تو میدانم آن هم اینکه تابهحال، کسی را ندیدهام که شوق زندگی بی حدی داشته باشد زندگی کند و فریاد بزند.
داشتن روحیه سرکشی و برخورداری از شخصیتِ جسورانه در برادرانم قابل قبول بود. چرا؟ چون در نظر آنها، اقتضای شخصیت مردانه الزاماً چنان روحیه و شخصیتی را توجیه میکرد. اما دختر که نباید چنان شخصیت زمختی داشته باشد. اگر داشته باشد، بیمار است و باید آسیبشناسی شود.
عمو رامون آموزش مذهبی دیده بود و عاشق بحثهای محبوبش بود. دوست داشت بحث کند، مخالفت کند، متقاعد کند و پیروز بحث باشد. چه لذتی میبُرد!
آن اتفاق یک جنبش بود، جنبشی که رهبر نداشت و به هیچ حزب سیاسیای هم وابسته و متصل نبود. فقط بخشهای مختلف جامعه که هر کدام شکایات و مطالبات خود را مطرح میکردند در آن حضور داشتند: بومیان، دانشجویان، کارگران و اصناف. البته، گروههای فمینیستی هم در آن مجموعه حضور داشتند.
تو را بیرحمانه قضاوت خواهند کرد، زیرا موفقیت یک زن گناهی است نابخشودنی؛ هر چه میخواهی بنویس؛ اجازه نده کسی در نویسندگیات دخالت کند؛ اجازه نده کسی در چگونه خرج کردن پولت مداخله کند؛ فرزندانت را مثل شاهزادگان بزرگ کن، لیاقتش را دارند؛ همسر داشته باش، مهم نیست شوهرت چه کسی باشد، شوهر داشتن امر پسندیدهای است.
مادران درختانیاند که ریشههای عمیق دارند، از فرزندان مراقبت میکنند و اگر لازم باشد، مراقبت از دیگران را هم بر عهده میگیرند. در جامعه شیلی، زن آنقدر سترگ و قوی است که شیلی را به یک جامعه زنسالار تبدیل کرده است. این باور غلط یا این مغالطه در ذهن همه انسانهای ساکن شیلی وجود دارد، اما واقعیت چیز دیگری است.
سازمان ملل متحد تخمین زده است که در خاورمیانه و آسیا، سالانه، پنج هزار زن و دختر برای حفظ آبرو و شرافتِ یک مرد یا یک خانواده به قتل میرسند.
مادرم التماس میکرد: «ایزابل! تاتا و رامون را عصبانی نکن! سر و صدا به چه درد میخورد؟ میشود همه این حرفها را با آرامش و وقار مطرح کرد.» اما بعدها، فهمیدم دفاع از حقوق زنان بدون سر و صدا ممکن نیست.
دهها سال مادرم را یک قربانی میدانستم، اما یاد گرفتم که در معنا، قربانی کسی است که نه قدرت دارد و نه کنترلی روی شرایط خود.