شب داخلی دیوار (Beyond The Wall) یک درام اجتماعی، اعتراضی محصول سال ۲۰۲۲ ایران است که اجازه اکران نگرفته و وحید جلیلوند نویسندگی وکارگردانی آن را بر عهده دارد. شب داخلی دیوار، سومین تجربه فیلم بلند این کارگردان میباشد. این فیلم در هفتاد و نهمین دوره جشنواره فیلم ونیز نامزد شیر طلایی شده است. در این فیلم نوید محمدزاده به عنوان کاراکتر اصلی علی، دایانا حبیبی در نقش مکمل او، لیلا و امیر آقایی به عنوان دکتر به ایفای نقش میپردازند.
<!–
–>
آنچه جریان دارد
فیلم با اقدام به خودکشی علی آغاز میگردد. البته شیر آب جدا میشود و سرایدار ساختمان در میزند و این قصد شوم ناکام میماند. سرایدار خبر زنی فراری را به علی میدهد که اکنون در ساختمان مخفی شده است. این زن که لیلا نام دارد از دست ماموران اطلاعاتی فرار کرده. لیلا یک مادر مجرد است که در جریان اعتراض به دستمزد کم کارگران یک کارخانه، شرکت کرده است. در شلوغی شورش، لیلا توسط مامورین دستگیر میشود و پسر چهار سالهاش در خیابان تنها مانده است. در نهایت طی تصادفی او از ماشین ون مامورین میگریزد تا پسرش را بیابد.
لیلا از بیماری صرع رنج میبرد و در شرایط بحرانی این مشکل بیشتر بروز پیدا میکند. لیلا از طریق پلههای اضطراری خود را در خانه علی که نابینا است مخفی میکند. علی بعد از یافتن او سعی دارد کمکش کند و لیلا را لو نمیدهد. کار تا جایی بالا میگیرد که این دو در فضای خالی و خاموش خانه علی با یکدیگر مدتی را زیست میکنند و بقای هر دوی آنها به یکدیگر وابسته است.
در نهایت متوجه میشویم که داستان این دو نفر در گذشته به هم گره خورده بود و چیزی که در حال حاضر در گذر است، تنها یک توهم اسکیزوفرنیک در ذهن علی میباشد. به طوری که این دو در یک مکان و یک زمان اما در دو جناح مختلف این مبارزه با یکدیگر ملاقات کرده بودند؛ یکی زندانی و دیگری رانندهای زندان بان!
اینجا همه چیز در سایه فرو رفته!
این فیلم که در دو ساعت رقم میخورد. نیمی بیشترش را به گم کردن شما اختصاص میدهد. همه چیز در شب داخلی دیوار گنگ و نامفهوم است. از دیالوگها گرفته که یا زمزمه گونه ادا میشوند؛ به گونهای که برای شنیدنشان و درست فهمیدنشان گاهی هیچ راهی ندارید و یا گفتو گوها آنقدر بین گریه و ناله گم میشوند که تنها هق هق لیلا و چند کلمه دست و پا شکسته به گوش میرسد.
جدای از آنچه که کاراکترها بیان میکنند، آنطور که میمیک و اکت را به بازی میگیرند نیز نامفهوم است. علی کور است، اما تا میانه داستان حتی از کوری علی هم نمیتوان اطمینان حاصل کرد. ارتباطها در لایهای از ابهام فرو رفتند و نیاز به کند و کاو نسبتا بالایی برای کشف آنها احساس میشود. نوع مقابله افراد در شرایط خصمانه قابل درک است، ولی چیزی که مشخص نیست مهر و دوستی بین شخصیتها میباشد.
حتی میزانسن و چیدمان صحنه نیز کمکی به مخاطب نمیکند. در واقع تک تک اجزای صحنه شما را بیشتر از فهم و درک دور میکند. ممکن است مدتها به این بیاندیشید که این خانه که علی به تنهایی، میان سکون و سکوت در آن زیست میکند بیشتر شبیه به سلولی میماند که مرگ و خاموشی را به ارمغان میاورد. بنابر این بدون آن که چرایی را بدانید به خودکشی علی حق میدهید چرا که این خانه قبلتر از اینها مرگ را برایتان تصویر کرده است.
غمزدهها
کاراکترها همگی مخدوش و غمزده هستند. دلخوشی در چشمانشان پیدا نیست و از ابتدای داستان با بحران روبه رو میشوند؛ بدون این که شرایط خوب و ایدهآلی از آنها تصویر شده باشد. نابینایی چشمان علی نمادی بر عدم وجود زیبایی در دنیای او میباشد. یا ساده تر بگویم: وقتی چیزی در این جا دیدنی نیست همان بهتر که نبینی! کاراکتر علی افسرده وگوشهگیر است به چند نامه که نمیتواند بخواند دل خوش کرده و چه چیز تراژیکتر از این؟
لیلا نیز از بدو ورود زخمی و دلتنگ و حیران است. او درست مثل انسانی است که نمیداند با چه معضلی دست وپنجه نرم میکند، اما میداند که چطور غصه آن معضل را بر دلش سوار کند. انگار این زن ابتدا غم بوده و بعد زندگی! غصه در کاراکتر او آنقدر عمیق با تن و جانش عجین شده که شادی را به کل از یاد برده. حتی رسیدن به فرزندش مثل اتمام فراق است نه اتمام غم!
دکتر نیز در این داستان نقش پررنگی دارد. نمونه بارز یک آدم قابل احترام برای دوجناح مخالف. کسی که کاری به داستان ندارد ولی نگران است. نگرانی او اعتماد جلب میکند، اما سویههای شغلی و رفتاری او در آنی اطمینان را فرو میریزد. قشر خاکستری که خرابی را میبیند ولی همچنان به کار خود مشغول میماند. با این وجود در تصورات علی او گاها یک حامی است که از کمک دریغ نمیکند.
دیگر شخصیتهای داستان همگی تیره هستند. تیرههایی که منفعت را به مغفرت ترجیح میدهند. نمود بارز انسانهایی که در میدان، لشگر شر را پشتیبانی میکنند و بر سکوی قدرت ایستادند و بر خرخره مظلوم فشار میاورند! مدیر ساختمانی که حکم موش گوش بزرگ پشت دیوار را دارد و هر چه در چنته دارد به کار میگیرد تا حقی که از آن خود نیست را برای خود کند، از این نوع کاراکترها میباشد.
هنر درست در جای درست!
مدتها است که فیلمها به این شیوه لو رفته و در دسترس عموم قرار میگیرند. شاید این اتفاق نادرستی باشد، اما به گمانم این مرزی است که بین فیلمهایی که ارزش دیدن دارند کشیده میشود. فیلمهایی که اکنون در سینما به اکران درمیآیند و از گزند لو رفتگی در امان میمانند، انگار چیز خاصی برای ارائه ندارند و بلعکس فیلمهایی که اجازه اکران عمومی ندارند و در جشنوارههای دیگر به پخش میرسند و در نهایت نسخه لو رفتهای از آنها رو میشود، حرفی برای گفتن دارند.
شب داخلی دیوار از آن دسته از فیلمها میباشد که نه حرف بلکه فریادی برای شنیدن دارد. فریادی اعتراضی به آنچه که هست و نباید باشد! آقای جلیلوند در این زمینه توانست به شیوه خود با معضلات مردم همراهی کند. تقریبا در این فیلم همه چیز درست پیش رفته است. ممکن است به نظر بیاید که سکانسهایی با این زوایا و ثبت کادرهایی مثل سوختن سیگار و اکتهای طبقه فرودست مکررا در سینمای اجتماعی و اعتراضی ایران، اینگونه تجسم شده؛ با این وجود نباید فراموش کرد که داستانی از جنس این مرز را، نباید با تصاویر غریب پر کرد! یا دقیقتر بگویم: آنچه که اکنون در حال وقوع است، جدای از این صحنهها نیست!
بنابر این کارگردانی اثر، درست و کامل رقم خورد و داستان نیز بر خلاف نظر برخی، بهتر از آن! روایتها، درست مثل خطوطی شکسته، در هر گوشهای با هم برخورد میکنند. نه وسوسه، نه اشتیاق و نه شوری در شب داخلی دیوار اتفاق نمیافتد. تنها یک نمودار بیفراز است که در ثبات، بدبختی را پشت بدبختی تجربه میکند. شاید کشمکشهای موجود از جمله، گریز و حملههای عصبی و موقعیتهای آشوبوار به همراه صداهایی که بر شدت این احساسات عصبیکننده میافزایند، این نمودار را پر تنش رقم بزند.
با این وجود من در شب داخلی دیوار، یک کسالت و خاموشی کر کننده زندگی را میبینم که شاید تنها دستآویزش برای شوق، اتفاق شوم باشد! به همین دلیل است که داستان به گمانم پر قدرتتر از کارگردانی ظاهر شده است. داستان با رخدادهای حادثه، دیگر حواس دو کاراکتر عمیق در مرگ زندگی فرو رفته را زنده کرده است و این همان چیزی است که داستان را از حالت خواندنی به زندگی کردنی ارتقا میدهد.