مونوپولی؛ بردگیمی کاپیتالیستی با ریشه‌های چپ‌گرایانه

شبی در سال ۱۹۳۲، تاجری اهل فیلادلفیا به نام چارلز تاد و همسرش، اولایو، به دوستان خود چارلز و اشتر دارو (Darrow) یک بازی ملک‌واملاک‌محور رومیزی را معرفی کردند که تازگی قواعد آن را یاد گرفته بودند. همینطور که دو زوج دور میز نشستند، و با شور و شوق تاس‌ها را می‌چرخاندند، محصول می‌خریدند و ژتون‌های خود را این‌ور و آن‌ور می‌بردند، خانواده‌ی تاد از اینکه دیدند داروها از بازی خوششان آمده لذت بردند. در واقع، کار تا آنجا پیش رفت که چارلز تاد هم یک بازی رومیزی دیگر بر اساس همان کپی کرد، و همینطور قواعد و دیگر قوانین پیچیده‌ترش را به آنها آموخت. این بازی نام رسمی نداشت؛ در جعبه فروخته نمی‌شد، اما اخبارش شفاها بین دوستان رد و بدل می‌شد. همه می‌گفتند «همون بازی مونوپولیه.»

با دیگر دوستان خود، بارها و بارها انجامش دادند. یک روز، علی‌رغم همه‌ی شناختش نسبت به بازی، دارو — که بی‌کار بود و محتاج پول برای حمایت از خانواده — از چارلز تاد پرسید تا یک کپی از قواعد بازی بنویسد. تاد کمی از این تصمیم گیج شد، چون تا به حال آن را هرگز ننوشته بود. و به نظر نمی‌رسید که جای دیگری هم قواعد این بازی تاکنون نوشته شده باشند.

در واقع، قواعد بازی در سال ۱۹۰۳، در واشنگتن دی‌سی و توسط زنی برجسته و مترقی، به نام الیزابت مگی (Elizabeth Magie) نوشته شده بود. اما جایگاه او در تاریخ مرسوم این بازی رومیزی برای دهه‌ها ناشناخته مانده و عوضش به مردی که آن را از خانه‌ی دوستش برداشته بود واگذار شده بود: چارلز دارو. امروز، می‌توان قصه‌ی مگی را به تفصیل شرح داد. اما با اینکه این قصه چهل سال است که این‌سو و آن‌سو به گوش می‌رسد، اما افسانه‌ی پشت چارلز دارو هنوز هم به‌عنوان مصداقی الهام‌بخش از ابداع آمریکایی شناخته می‌شود — بیشتر آن مدیون ناشر مونوپولی و خود شخص چارلز دارو است. بعد از آنکه او نسخه‌ای از این بازی را به برادران پارکر فروخت و به پدیده‌ای موفق تبدیل شد، و سرانجام میلیون‌ها دلار به جیبش سرریز کرد، خبرنگارهای مختلفی مداما از او می‌پرسیدند که او چگونه مونوپولی را اینقدر ناگهانی ابداع کرد — یک به‌ظاهر تردستی‌ای که کلی سرگرمی به خانه‌ها آورده بود. دارو به بولتین جرمن‌تاون (Germantown) گفت: «چیز عجیبی است. کاملا غیرمنطقی و غیرمنتظره بود.»

برای الیزابت مگی، که دوستانش او را لیزی صدا می‌کردند، مشکلات قرن جدید بسیار زیاد بود، نابرابری در دستمزد فراوان، و انحصارگرایان چنان قدرتمند، که بعید می‌رسید زنی ناشناس و با شغل تندنویسی (Stenographer) شانسی در کاهش دردهای جامعه داشته باشد؛ آن هم با یک بازی رومیزی پیش پا افتاده. ولی باید همه‌ی تلاش خود را می‌کرد.

شب‌ها از پس یکدیگر می‌گذشت، و بعد از اتمام کارش در دفتر، لیزی در خانه می‌نشست، بارها و بارها طراحی می‌کشید، و فکر می‌کرد. اوایل دهه‌ی ۱۹۰۰ بود، و او می‌خواست بازی رومیزی‌اش بازتابی از دیدگاه‌های سیاسی مترقی‌اش باشد — اصلا کل هدف از ساختن این بازی همین بود.

لیزی که جدش به مهاجرین اسکاتلندی برمی‌گشت، رنگ‌پریده بود، چانه‌ای درشت داشت و بسیار پایبند به اخلاق کاری. آن موقع‌ها هنوز مجرد بود، و برای زنی به سن او غیرمعمول بود. از این غیرمعمول‌تر آنکه، او رییس خانه‌‌ی خود بود. فردی کاملا متکی به خود، خودش پس‌انداز کرد و خانه‌ی خود و چند آکر زمین خرید.

او در شهرستان پرنس جورج و در همسایگی واشنگتن دی‌سی زندگی می‌کرد که مقیمان آن شامل یک فروشنده‌ی لبنیات و دست‌فروشی بود که خود را «دوره‌گرد» توصیف می‌کرد؛ یک ملوان؛ یک نجار؛ و یک موزیسین. لیزی خانه‌ی خود را با بازیگری مرد به اشتراک گذاشت که اجاره بهای آن و مزد خدمتکاری زنی سیاه‌پوست را می‌پرداخت. لیزی بسیار اهل سیاست بود، و درباره‌ی عقاید سیاسی خود در بعد از ظهر و بعد از پایان کارش کلاس برگزار می‌کرد. ولی صدای او به اندازه‌ی کافی و به آدم‌های زیادی نمی‌رسید. او به وسیله‌ی جدیدی برای انتقال پیام خود نیاز داشت — چیزی تعاملی و خلاقانه‌تر.

نمونه اولیه Landlord's game

طراحی اصلی بازی از سمت مگی که نه به نام مونوپولی بلکه به نام «بازی مالک» (Landlord’s Game) شناخته می‌شد. مگی در سال ۱۹۰۳ حق اختراع آن را ثبت کرد.

یک راه در روی واضح وجود داشت. در آغاز قرن بیستم، بازی‌های رومیزی بین خانه‌های افراد طبقات متوسط بیش از پیش معمول شده بود. به علاوه، مبدعان بیشتری نتیجه می‌گرفتند بازی‌ها صرفا وسیله‌ی اوقات فراغت نبوده و وسیله‌ی ارتباطی موثری هستند. و شرایط برای لیزی از این نظر مهیا بود.

او در میان عموم شروع به صحبت کرد و از ایده‌های خود گفت (اسم آن را «بازی مالک» گذاشته بود). او در مجله‌ای سیاسی نوشت: «این بازی در عمل نشان می‌دهد نظام کنونی تصاحب زمین با همه‌ی نتایج و پیامدهای معمول آن چگونه کار می‌کند. می‌توانست حتی «بازی زندگی» نامیده شود، چون تمام ویژگی‌های موفقیت و شکست در جهان واقعی را شامل می‌شود، و هدف آن نیز همانی است که گونه‌ی بشر تا حالا و به‌طور کلی دنبالش بوده، یعنی جمع‌آوری ثروت.»

بازی ساخته شده توسط لیزی دارای بازی با پول و زمین و محصولاتی بود که خرید و فروش می‌شدند. بازیکنان نخست پول قرض می‌گرفتند، چه از یکدیگر و چه از بانک، و باید مالیات می‌پرداختند. و همچنین بازیکنان می‌توانستند دور صفحه‌ی بازی و روی گزینه‌های بازی بچرخند — چیزی که خیلی از بازی‌های رومیزی آن زمان‌ها فاقد آن بود و طراحی صفحه‌ی آن خطی بود. در یک گوشه «خانه‌ی مستمندان» و «پارک عمومی» بود، و در سراسر صفحه «زندان» وجود داشت. یک گوشه‌ی دیگر تصویری از کره‌ی زمین وجود داشت و ادای احترام لیزی به قهرمان سیاسی‌اش دیده می‌شد: اقتصاددان هنری جورج، که ایده‌های او درباره‌ی واگذاری بار مالیات روی دوش مالکان و زمین‌داران ثروتمند باعث الهام لیزی برای خلق بازی شد. ادای احترام از طریق نقش بستن این جمله روی صفحه بود: «کار روی زمینی که مادر طبیعت فراهم کرده، مزد و ثروت تولید می‌کند.» همچنین روی صفحه‌ی بازی سه واژه وجود داشت که لیزی با دست‌خطی خرچنگ‌قورباغه آن را نوشت و بعد از گذشت یک قرن هم هنوز در صفحه‌ی بازی حضور دارد: «برو به زندان.»

لیزی ۹ فضای مربعی در لبه‌های صفحه کشید. در مرکز هر ۹ مربع یک راه‌آهن بهم متصل شده بود، و فضاهایی برای اجاره یا فروش در سوی دیگر وجود داشت. مربع‌های «ضرورت مطلق» کالاهایی مثل نان و سرپناه ارائه می‌دادند، و فضاهای «امتیازی» سرویس‌هایی مثل آب و نور. همینطور که بازیکنان به دور زدن دور صفحه ادامه می‌دادند، کار کرده و دستمزد می‌گرفتند. هرگاه بازیکنان از مادر طبیعت عبور می‌کردند، باید آنقدر «کار کرده باشند که» ۱۰۰ دلار دستمزد گرفته باشند. بازیکنانی که پولشان تمام می‌شد به خانه‌ی مستمندان منتقل می‌شدند.

بازیکنانی که در زمین تعدی می‌کردند به زندان منتقل می‌شدند، و آنجا آن افراد بدشانس باید معطل می‌ماندند تا زمان حبس آنها تمام می‌شد یا پنجاه دلار جریمه می‌پرداختند. صبر کردن برای اتمام حبس به معنای صبر کردن تا ارائه‌ی المثنی بود. لیزی نوشت: «صف‌آرایی و ابراز انزجار دیگران در زمانی که بازیکنی به زندان می‌رود، و ابراز همدلی (البته از سر شوخی و پوزخند) با آنها که مجبورند به خانه‌ی مستمندان انتقال یابند، نشاط و سرگرمی اصلی بازی را شکل می‌دهد.»

از همان ایده‌های اولیه، «بازی مالک» هدفش قاپیدن غریزه‌ی طبیعی برای رقابت بود. و، یک‌جورهایی و به‌طرزی غافلگیرکننده، لیزی دو مجموعه قواعد برای بازی ابداع کرد: یک سری قواعد ضد انحصارگرایی که در آن وقتی ثروت خلق می‌شد همه از آن بهره‌مند می‌شدند، و یک سری قواعد انحصارگرایانه که در آن هدف ایجاد انحصار و نابود کردن رقبا بود. لیزی می‌خواست دوگانه‌گرایی را همینطور که هست بپذیرد و تناقض ذاتی این قواعد را دست‌نخورده باقی بگذارد، تا تنش بین این دو دیدگاه رقیب برای حل مسئله، از بین نرود. با این حال، این قواعد انحصاگرایانه بود که بعدا باعث شد تا مردم عاشق آن شوند (مسئله‌ای که برای لیزی در آن زمان ناشناخته بود).

بعد از سال‌ها سرهم‌بندی، نوشتن و تعمق در این چیز جدید، لیزی در بیست و سوم مارس سال ۱۹۰۳ وارد دفتر مربوط به ثبت حق اختراع شد تا مالک قانونی «بازی مالک» بشود. حداقل دو سال بعد، او نسخه‌ای از بازی را از طریق کمپانی بازی اقتصادی (Economic Game Company) منتشر ساخت، شرکتی واقع در نیویورک که لیزی هم بخشی از سهامش را داشت. این بازی میان انتلکتوال‌های چپ‌گرا و در محوطه‌های دانشگاه‌ها محبوب شد، و این محبوبیت تا سه‌ دهه‌ی بعدی ادامه یافت. سرانجام به دست اهالی فرقه‌ی کویکرها در آتلانتیک سیتی افتاد، و آن را با اسامی همسایه‌های محلی خودشان تعویض کردند، و از آنجا بعدها به چارلز دارو رسید.

در مجموع، بازی‌ای که دارو به برادران پارکر داد، قبلا صدها میلیون کپی از آن در سرتاسر جهان فروخته شده بود، و دارو تمام عمرش از حق امتیاز آن نفع مالی می‌برد.

برادران پارکر قبلا هم به لیزی سرمایه داده بودند. وقتی بازی در اواسط دهه‌ی ۱۹۳۰ بیش از پیش سر زبان‌ها افتاد، کمپانی نام‌برده امتیاز آن و دیگر بازی‌های مشابه را خرید تا قلمروی خود را حفظ کند. برای خرید امتیاز «بازی مالک» و دو ایده‌ی دیگر، لیزی پانصد دلار دریافت کرد ولی حق امتیازی نگرفت [و بنابراین دیگر از نظر قانونی نمی‌شد لیزی را صاحب آنها دانست].

در بدو امر، لیزی از اینکه چرا بازی وی را خریدند شک نکرد و به اهداف واقعی پشت آن پی نبرد. وقتی نسخه‌ی اولیه‌ای از ورژن برادران پارکر از «بازی مالک» به خانه‌ی لیزی در آرلینگتون رسید، او خوشحال بود. در نامه‌ای به فاستر پارکر، خواهر/برادرزاده‌ی جورج و خزانه‌دار کمپانی، لیزی نوشت از زمان رسیدن بازی تاکنون «نغمه‌ای» در «دل خود» حس می‌کند: «یک روز، امیدوارم سایر بازی‌های مرا منتشر کنی، اما فکر نمی‌کنم هیچ‌یک از آنها [مثل بازی مالک] آنقدر مسئله‌ساز برای شما، و مهم برای من، بشود. پس مطمئنم سر بازی‌های بعدی دیگر بلبلشو بپا نمی‌کنم.»

سرانجام، حقیقت برای وی آشکار شد — و آنقدر عصبانی شد که آن را در محضر عموم هم نمایش دهد. در ژانویه‌ی سال ۱۹۳۶، او در واشنگتن پست و واشنگتن ایونینگ استار مصاحبه‌هایی انجام داد. در تصویری که در مقاله‌ی روزنامه‌ی ایونینگ استار چاپ شده، لیزی صفحات بازی مالک و بازی دیگری را نگه داشته که نام «مونوپولی» روی سرتاسر آن چهار بار و با حروف درشت مشکی نوشته شده بود. روی میز روبه‌روی او هم بازی رومیزی ساخته‌ی «دارو» که حالا محبوب شده بود و تازه از جعبه‌ی برادران پارکر بیرون آمده بود قرار داشت. تصویری که خبرنگار از لیزی نقاشی کرده بود همه‌چیز را داشت به وضوح می‌گفت: او عصبانی است، دل‌شکسته است و طالب انتقام از کمپانی‌ای که احساس می‌کرد ایده‌ی او را که حالا پرفروش شده دزدیده است. برادران پارکر شاید حق امتیاز «بازی مالک» را در سال ۱۹۲۴ در اختیار داشتند، اما قید نکردند که اختراع این بازی توسط لیزی به سال ۱۹۰۴ برمی‌گردد یا اینکه این بازی برای دهه‌ها جزو اموال غیرمحفوظ و عمومی بوده است. لیزی مبدع این بود بازی بود، و می‌توانست آن را ثابت کند.

خبرنگار ایونینگ استار نوشت بازی لیزی «در زمان خودش مانند امروز محبوب نبود. چارلز بی دارو، یک مهندس اهل فیلادلفیا، این بازی را برداشت، کمی آب و جارویش کرد، به دفتر ثبت حق اختراع برد و آن را از گمنامی بیرون آورد. در همین ماه آگوست اخیر، شرکتی بزرگ که تولیدکننده‌ی چنین بازی‌هایی بود از تغییراتی که روی بازی صورت گرفته بود رضایت داشت. در نوامبر، خانم فیلیپس [همان مگی، که حالا ازدواج کرده بود] حق اختراع خود را به آنها فروخت.»

«قضیه با سروصدا تمام شد، اما نه برای خانم فیلیپس… احتمالا، با احتساب کارمزدی که دفتر ثبت حق اختراع، پرینترها و وکلا دریافت کردند، این بازی برای خانم فیلیپس نه‌ تنها سودآور نبوده بلکه تازه چیزی هم از جیب خود خرج کرده.» همانطور که او در مصاحبه‌ی دیگری که واشنگتن پست همان روز چاپ کرد نوشت: «هیچ خبر جدیدی رخ نداده است.»

نتیجه‌ی چندانی هم نداشت. قوز بالا قوز شد وقتی دو بازی دیگری هم که لیزی برای برادران پارکر ساخت، مردان پادشاه (King’s Men) و روز معامله (Bargain Day)، به محبوبیتی دست نیافت و بین بازی‌های رومیزی گمنام گم شد. نسخه‌ی جدیدتر «بازی مالک» برادران پارکر هم البته وضعیت بهتری نداشت. و همینطور خود لیزی مگی. او در سال ۱۹۴۸ درگذشت، هیچ فرزندی از خود به جا نگذاشت، و یادبود و سنگ قبرش هم هیچ به اینکه او مبدع این بازی بوده اشاره‌ای نکرد. یکی از آخرین مشاغل او در دفتر آموزش و پروش ایالات متحده بود. همکارانش او را به‌عنوان زنی مسن و تایپیست می‌شناختند که درباره‌ی اختراع بازی‌های جدید صحبت می‌کرد.

چارلز دارو

کالوین تریلین (Calvin Trillin) در سال ۱۹۷۸ در نیویورکر نوشت افسانه‌ی دارو «مصداق بارز، واضح و چفت‌وبست‌داری از همان افسانه‌ی صنعتی مکتب آمریکایی یوریکا است. اگر دارو نه خالق این بازی بلکه صرفا خالق یک داستان خیالی است، پس شاید هنوز شایسته است برای نبوغش در داستان‌بافی لوح تقدیری روی ‘بوردواک’ به نامش ثبت شود.»

همانطور که چارلز دارو موفقیت‌های حاصل از بازی را به نفع خود درو می‌کرد، نقش لیزی مگی به‌عنوان خالق مونوپولی هنوز گمنام بود. اما در سال ۱۹۷۳، رالف آنسپاخ (Ralph Anspach)، یک محقق آکادمیک چپ‌گرا که برادران پارکر به‌خاطر خلق بازی «ضدمونوپولی» از او شکایت کرده بودند، زمان تحقیق درباره‌ی پرونده‌ی قضایی علیه او به داستان مگی پی برد. پس با استناد به آن می‌توانست ثابت کند برادران پارکر چندان حق امتیازی روی این بازی ندارند. این پرونده یک دهه طول کشید، اما در پایان، آنسپاخ پیروز شد، و در این راه نقش اساسی مگی در خلق این بازی را نشان داد و آن را به حقیقتی بحث‌ناپذیر تبدیل کرد. برای ارائه‌ی شواهدش او آرشیوی عظیم از اسناد و شواهد را گردهم‌ آورد.

اما کمپانی هاسبرو (Hasbro)، که برادران پارکر حالا زیرمجموعه‌ی آن هستند، هنوز هم نقش مگی را به حاشیه می‌راند، و زمانی که درخواست شد در این موضوع بیانیه بدهد به این جمله‌ی مختصر بسنده کرد: «هاسبرو نسخه‌ی رسمی مونوپولی‌ای که تولید می‌کند و امروزه بازی می‌شود را به چارلز دارو منسوب می‌داند ولاغیر.» حتی در سال ۲۰۱۵، در وب‌سایت این کمپانی، درخط‌زمانی (تایم‌لاین) تاریخ این بازی، آن را از سال ۱۹۳۵ شروع کرد. طی سال‌ها، این بیانیه با دقت واژه‌هایش را انتخاب کرده تا از هر گونه اشاره به لیزی مگی، کویکرها و صدها و شاید هزارها بازیکن دیگر، و همینطور رالف آنسپاخ و دعوی قضایی بر سر ضدمونوپولی بپرهیزد. شاید آنچه تعریف‌کننده‌ی ماست همین دقت و اهمیت‌مان به مخفی کردن رازها، و همینطور حقایق است.

و اینچنین افسانه‌ی دوست‌داشتنی دارو به حیات خود ادامه می‌دهد. با عقل جور درمی‌آید. کالوین تریلین (Calvin Trillin) در سال ۱۹۷۸ در نیویورکر نوشت افسانه‌ی دارو «مصداق بارز، واضح و چفت‌وبست‌داری از همان افسانه‌ی صنعتی مکتب آمریکایی یوریکا است. اگر دارو نه خالق این بازی بلکه صرفا خالق یک داستان خیالی است، پس شاید هنوز شایسته است برای نبوغش در داستان‌بافی لوح تقدیری روی ‘بوردواک’ به نامش ثبت شود.» تصور اینکه چندین و چند واقعیت دیگر هست که تاکنون مدفون مانده سخت نیست؛ تصور لیزی مگی‌هایی که آرام آرام فراموش می‌شوند و فقط تعداد کمی از ما به ریشه‌های آنچه به این جهان هدیه داده شده فکر می‌کنیم و به یاد می‌آوریم‌شان. عقاید مرسوم همیشه مقابل بررسی‌های عمیق و موشکافانه‌تر بیمه نیستند و می‌توانند رد شوند، ولی شاید سوال اصلی این باشد که چرا اصلا در بدو امر آنها را پذیرفتیم و فرض مسلیم گرفتیم، و چرا صحت آنها را به پرسش نگرفتیم و تناقضاتی که برملا می‌شد را سرسری رد کردیم؟

فراتر از همه‌ی اینها، پرونده‌ی مونوپولی این سوال را ایجاد می‌کند که دقیقا چه کسی را و چطور می‌شود مبدع یک چیز دانست. خیلی از افراد برادران رایت را می‌شناسند — که حق اختراع خود را همزمان با لیزی مگی ثبت کردند — ولی به یاد نمی‌آورند که چند هوانورد دیگر بارها برای پرواز تلاش کردند. به قول ضرب‌المثلی، پیروزی هزار پدر دارد ولی شکست یتیم است. و ما فقط آن پدر را به یاد می‌آوریم و چیزی از موفقیت مادران نمی‌گوییم. هر کس که تا به حال مونوپولی را بازی کرده، حتی امروز، به حفظ و غنای آن کمک کرده و تا حدی توانسته آن را برای خودش شخصی‌سازی کند و چیزی به آن بیافزاید. بازی‌ها صرفا عتیقه‌جات خالقان خود نیستند — تاریخ آنها را خود بازیکنان آن نیز روایت می‌کنند. و مثل بازی رومیزی اصیلی که لیزی ابداع کرد، همانقدر دَوَرانی و بی‌پایان، توازن میان بازندگان و برندگان مداما این‌سو و آن‌سو می‌رود و سیال است.

(این متنی ویرایش شده و برداشته شده از بخشی از کتاب The Monopolists: Obsession, Fury, and the Scandal Behind the World’s Favorite Board Game نوشته‌ی Mary Pilon است).

نویسنده: Mary Pilon

منبع: Guardian

صفحه اصلی بازی - اخبار بازی - تریلر بازی - نقد و پیش نمایش | دیجی‌کالامگ

Adblock test (Why?)

لینک منبع خبر


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.